Acerca de
Pleiadians چه کسانی هستند و لموریا در هاوایی بود؟
پلیادیان چه کسانی هستند؟ و آیا لموریا در هاوایی بود؟
بسیاری این سوال را مطرح می کنند که آیا هاوایی امروزی (به طور خاص کائوآی) محل اصلی لموریا است، مکان حدس زده شده جایی که بشریت آغاز شده است. این نظریه از دیرباز در بسیاری از محافل و در بسیاری از کتب متافیزیکی و آموزه های فیلسوفان معنوی صحبت شده است. با توجه به کتابهای کریون از نوشتههای کانالگذاری شده، ما پلیادیانها و نقش آنها در آغاز بشریت، که هستند و اهل کجا هستند را بررسی میکنیم.
برگرفته از کتاب دوازدهم کریون – دوازده لایه DNA – صفحات 54-67:
در متافیزیک، اغلب مقدمات بسیار شگفت انگیز و باورنکردنی وجود دارد. این به ویژه اگر شما تازه کار هستید صادق است. کسانی که مدت زیادی در آن بوده اند دست بردار نیستند. اما باور برخی از ویژگیهای چگونگی شروع بشریت سخت است، زیرا واقعاً هیچ علمی برای تأیید آن وجود ندارد.
در صفحه 258 این کتاب، من کانالی را با عنوان "تاریخ DNA و نژاد بشر" ارائه می کنم. اگر تا این حد پیش بروید، تمام اطلاعات موجود در آن فصل چهاردهم قبلاً آشکار خواهد شد. اما میخواستم آن را مستقیماً و همچنین در این مقاله شخصی از زبان Kryon بشنوید، بنابراین تصور بهتری از آنچه Kryon به ما گفته است خواهید داشت.
آنچه در ادامه بحث میکنم مبنای علمی کمی دارد یا اصلاً وجود ندارد، اما بیش از یک میلیارد نفر در این سیاره با تمثیل آدم و حوا خوب هستند. این، البته، علم کمتری هم پشت خود دارد، اما خوب است، زیرا این اسطوره اصلی است که ما در کتاب مقدس مییابیم (نوشته شده توسط انسان، یادتان هست؟).
جالب است که ما بر سر این اسطوره جنگ خواهیم کرد و به قول آنها "آن را به بانک خواهیم برد". اما اجازه دهید شخصی مثل من، برای مثال، در مورد چیز دیگری صحبت کند که ممکن است اتفاق افتاده باشد و کسانی که در جعبه های مذهبی مختلف هستند آن را کاملاً غیرقابل باور می دانند. آنها روی میز می کوبند و فریاد می زنند و می گویند: "چه مشکلی داری؟ کتاب مقدس به وضوح به ما می گوید که چه اتفاقی افتاده است!»
بنابراین من بیانیه را بدون دعوا فکر می کنم. (سیستم اعتقادی من انجیلی نیست و مکانی را برای همه تفکرات معنوی دعوت می کند.) اما درون من خیلی بد می خواهد بگوید: «باشه، می توانید داستان مار سخنگو خود را حفظ کنید. متاسفم، نمی دانم چه بر سرم آمده است.»
اطلاعات تکاملی همیشه تغییر می کند. زمانی فکر می کردیم که ساخت گرند کانیون میلیون ها سال طول کشیده است. حالا ما مطمئن نیستیم. می توانست فقط چند صد نفر باشد! خود زمین شناسی به شدت در حال تغییر است و با آن، بسیاری از باورهای انسان شناسی نیز به چالش کشیده می شوند. پس بیایید بگوییم - اینجا چیزی است که هیچ کس هرگز به آن فکر نمی کند:
تنها یک نوع انسان در این سیاره وجود دارد
"چی؟" برخی خواهند گفت "انواع زیادی وجود دارد!" نه واقعا. رنگ ها و اندازه های زیادی وجود دارد، اما فقط یک نوع. اخیراً به باغ وحش رفته اید و به پستانداران دیگر نگاه کرده اید؟ در مورد کسانی که حتی شبیه ما هستند چطور؟ به ظاهر دهها نوع میمون وجود دارد - اندازه، رنگ مو، شکل، دم و بدون دم، و غیره. اونی که تو آینه بهش نگاه میکنی
هیچ کس در مورد این فکر نمی کند زیرا آنقدر رایج است که دور از چشم و خارج از ذهن است. اما واقعاً با کل روش تکامل زمین مخالف است. در مورد آن فکر کنید. چگونه است که ما فقط یک نوع انسانی داریم در حالی که تکامل به طور طبیعی انواع مختلفی را ایجاد می کند؟ حیوانات اطراف ما آن را نشان می دهند، با این حال ما اصلاً با این قالب تکاملی سازگار نیستیم. چگونه می تواند این باشد؟
کریون بارها این پاسخ را داده است و در حدود سال 1990 شروع به گفتن درباره "بذردهی DNA انسان" با ویژگی های معنوی از راه دور کرده است. این داستان پیوند پلیدی و آغاز لموریا است. بیانیه کریون این است: "برای یافتن انسان هایی که شبیه شما هستند، به بیش از 100000 سال پیش در تاریخ برنگرد." انسان شناسان به ما می گویند که انسان مدت ها قبل از آن در حال توسعه بوده است، بنابراین کریون در مورد چه چیزی صحبت می کند؟ این در مورد یک فرض بسیار بحث برانگیز است که DNA انسان ما توسط کسانی که از یک منظومه ستاره ای دیگر در حدود 100000 سال پیش تغییر کرده است. (لطفا هنوز کتاب را زمین نگذارید. حداقل تا پایان این بخش صبر کنید.)
کریون به ما گفته است که موجوداتی از دنیای دیگر، که بسیار شبیه ما هستند، در طی سالیان متمادی به این سیاره آمدند و به معنای واقعی کلمه (به درستی) در تکامل طبیعی انسان دخالت کردند. آنها به ما لایههایی از DNA دادند که ما اکنون آن را معنوی میبینیم. آنها کل نژاد ما را قادر ساختند تا بخشی از طرح معنوی کیهان باشند و به ما اجازه دادند که "تکه های خدا" شویم. اگر این را به افراد دیگری که متافیزیکی نیستند بگویید، به سمت دیگری خواهند رفت. داستان آدم و حوا به نوعی قابل قبول تر است! سیب، مار، باغ خدا، شیطان، بی گناهی انسان داستانی بسیار باورپذیرتر از چیزی است که با ET ها انجام شود. (به نظر می رسد که داستان شیطان همیشه بر یک داستان ET پیروز می شود.)
این داستان Pleiadian متعلق به Kryon نیست. در واقع، برای مدت بسیار طولانی در فرهنگ های دیگر و حتی شاید از ابتدا با ما بوده است. اما در متافیزیک از زمانی که من به دنیا آمدم توسط نویسندگان و کانال نویسان گفته و بازگو شده است. در کنار آن، البته، کسانی هستند که می خواهند این داستان زیبا را مستقیماً به درام ببرد - جنگ بین دنیاها، سناریوهای بحث برانگیز "تسخیر زمین" و گروهی از مردم مارمولک ("Lizzies") که زیر پوست ما پنهان شده اند.
من این را میدانم زیرا در یک فروم عمومی این افتخار را داشتم که در واقع «لیزی» نامیده میشدم. من، آن روز بسیار غرور آمیزی در زندگی من بود (آه). اتفاقاً این تقریباً با هر چیز باطنی آنقدر رایج است که حتی از اظهار نظر در مورد آن تردید دارم. این کاری است که طبیعت انسان انجام می دهد، و بسیاری فقط دوست دارند بترسند و در درام همه آن بچرخند.
تجلی انرژیهای توطئهآمیز بسیار آسانتر از انرژیهایی است که ممکن است مجبور باشیم به درون خود نگاه کنیم و حقیقت را پیدا کنیم. آنها نهایت حواس پرتی از بلوغ هستند. تجربه "برندسازی لیزی" من در مقایسه با کمپین سه ماهه زنی در توسان که حدود 15 سال پیش من را "شر قرن" نامید، در واقع بسیار ملایم بود. بنابراین ملایم و به نوعی زیبا بود.
بیایید به برخی از همزمانی نگاه کنیم
من در سال 1990 در جزیره کائوآی در جزایر هاوایی با "پدربزرگ" هاوایی، هالی ماکوا، در یک دایره نشستم. هاوایی ها، مانند سرخپوستان آمریکا، تاریخ خود را به صورت شفاهی از طریق مردان جوان این قبیله منتقل می کنند. آنها از زمانی که قادر به درک هستند، داستانهای یکسانی را به آنها میگویند و به این روش وابسته هستند تا مطمئن شوند که تاریخشان به درستی شناخته شده است و همچنان به طور دقیق منتقل میشود. اساساً دو دلیل برای قرار ندادن آن در نوعی آرشیو نوشته شده وجود دارد:
(1) وقتی این روش شروع شد همه اقوام باسواد نبودند و
(2) برای دور نگه داشتن آن از کسانی که مجاز به شنیدن این اطلاعات مقدس نیستند (کسانی که به آنها اعتماد ندارند، مانند ما).
ماکوا مردی مدرن بود که به عنوان تفنگدار دریایی در ویتنام خدمت کرده بود. اما مقدر بود که او یک رهبر معنوی برای مردم هاوایی خود باشد و بسیاری برای خرد به او روی آوردند. او با حفظ این سنت، به مردان جوان هاوایی در مورد تاریخ پلینزی آنها آموزش داد. به هر حال، تمرکز همیشه بر اجداد است. حضور من در یک حلقه بیرونی از غیرهاوایی ها هدیه ای از طرف ماکوا بود، و بیانیه ای بود که او واقعاً می خواست که دیگران با آگاهی شروع به دانستن آنچه او می کند کنند. مردم هاوایی خالص با چالشی روبرو هستند که بسیاری از بومیان نیز شاهد آن هستند. دنیای مدرن شروع به از بین بردن بسیاری از قبیله کرده است.
خلوص نژاد با ازدواج های مختلط از بین می رود و فرهنگ مدرن جوانان قبیله ای را به جای ماندن در مناطق قبیله ای به مشاغلی می برد که دستمزد بیشتری دارند. تقریباً در سرتاسر جهان شاهد هستیم که بسیاری از پدربزرگهای بومی به برخی از اسرار مقدس تاریخ خود اعتماد میکنند. این یک تصمیم آسان برای آنها نیست، اما ممکن است به خوبی سابقه مردم آنها، اعتقادات آنها و نحوه زندگی آنها را حفظ کند.
بعدازظهر آرام به یک عصر گرم اولیه تبدیل شده بود زیرا تعدادی از ما در حلقه بیرونی دعوت شده همچنان به گوش دادن به ماکوا ادامه می دادیم. وزن زیادی بر اجداد مردم هاوایی گذاشته شد. این روش ماکوا و هسته اصلی آموزش او بود، زیرا او می خواست همه بفهمند که اجداد دانش ناب داشتند و آنها نیز از خرد برخوردار بودند. گرفتن آن و انتقال آن بر عهده مردان جوان بود.
سپس ماکوا چیزی گفت که من را تکان داد: "جسد اجداد لموریایی ما در همان نزدیکی دفن شده است." این اولین باری بود که کلمه "لموریا" را توسط یک معلم هاوایی می شنیدم! به گفته کریون و دیگر مورخان معنوی، لموریا قرار بود اولین تمدن بزرگ بشر باشد. برای هزاران سال به طول انجامید، عمدتاً به دلیل انزوای آنها. لموریا در اطراف و روی بزرگترین کوه روی زمین قرار داشت - بزرگترین کوه نه از نظر ارتفاع، بلکه از پایین به بالا اندازه گیری می شود. آن هاوایی است. این یک کوه است که در حال حاضر در پایین اقیانوس آرام قرار دارد که دارای قله های مختلفی است که از آب بیرون زده اند و به جزایر هاوایی معروف هستند. کریون این را به ما گفت، اما من نمی دانستم که این نیز افسانه های پلی نزی است.
من بسیار علاقه مند شدم که ماکوا چه چیز دیگری ممکن است به اشتراک بگذارد که می تواند تاریخ بومی را با متافیزیک خود ما ترکیب کند. بنابراین، وقتی مناسب بود، از ماکوا سوالی پرسیدم: «استاد، داستان «آدم و حوا» پلینزی چیست؟ به عبارت دیگر، بشریت چگونه آغاز شد؟» پاسخ ماکوا مرا از پا درآورد و فکر کردن به آن هنوز هم تا امروز من را لرز می کند. از جایش بلند شد و به آرامی به آسمان نگاه کرد. وقتی چیزی را یافت که می دانست آنجا خواهد بود، بازویش را بالا برد و دستش به صورت فلکی هفت خواهر اشاره کرد. قایق ها از آنجا آمدند! او گفت. ماکوا به Pleiades اشاره می کرد.
آیا ممکن است تاریخ باستانی هاوایی، همانطور که از قدیم الایام تدریس می شد، همان داستان غیرقابل باور ET را داشته باشد که کریون به من گفت؟ این من را تا اعماق تکان داد، زیرا این مدرک شخصی من بود که آنچه کریون در مورد پلیادیان گفته بود درست است. آنها استاد تغییر DNA معنوی ما بودند، و این بدان معنی است که ما احتمالاً روزی آنها را ملاقات خواهیم کرد.
دوست خوب من، وودی واسپرا، و شریک او، کتی، در کار ایجاد یک شورای خرد بومی برای این سیاره بسیار درگیر هستند. او رئیسجمهور و رابط بزرگان شورای جهانی بزرگان است و او و کیتی این سازمان را تأسیس کردند. به کندی پیش می رود، اما در این روند، وودی، یک هاوایی خالص، سال ها را طی کرده تا به عنوان یک بزرگ شناخته شود. در هاوایی، او را Kupuna (پیرتر) می نامند، این عنوانی است که او با فروتنی وقتی در آنجا است از آن استفاده نمی کند.
وودی به دلیل کار بومی خود به عنوان یک بزرگتر در بسیاری از محافل بومی دیگر شناخته شده است. برجسته ترین آنها در تلاش او با اوگلا از ملت لاکوتا است. از طریق روند پذیرش و مشارکت او در ساندنس بود که آنها به وودی پیشنهاد مقام رهبری ساندنس بین المللی را دادند. برای این باید بزرگتر باشید. در گفتگوهایم با او، اکنون به عمق داستان هفت خواهر هاوایی پی بردهام، زیرا وودی به من اطلاع داد که هاواییها حتی نامی برای پلیادیان دارند: ماکالی. حتی یک روز مقدس برای مراسم در ماه های اکتبر و نوامبر وجود دارد که Seven Sisters مستقیماً در هاوایی است. همه این اطلاعات را حتی پس از مرگ ماکوا دریافت کرده ام. فکر میکردم ارتباط بزرگم با هاوایی را از دست دادهام، اما وودی دوباره آن را احیا کرده است!
در نوامبر سال 1998، کریون نشان داد که از حدود 100000 سال پیش تا حدود 50000 سال پیش، بسیاری از انواع انسان ها به آرامی شروع به کاهش کردند. پلیدی ها به یک نوع تغییر DNA داده بودند و این یکی به آرامی جایگزین انواع دیگر شد. ممکن است به دلیل هوش یا افزایش درک باشد. شاید «یک نوع» در بقا بهتر بود. من این را نمی دانم و هرگز برای من آشکار نشده است. اما این اطلاعات در مورد وجود تنها یک نوع انسان فقط به عنوان چیزی که کانالیزه شده بود باقی ماند - تا دسامبر 1999 که من در واقع همان سناریو را روی جلد مجله علمی آمریکایی دیدم! (موسیقی اعتبارسنجی اینجا می رود!)
در یک فرودگاه بودم که کاور را دیدم. نزدیک بود زمین بخورم! روی جلد ساینتیفیک امریکن یک نقاشی از چندین نوع انسان وجود داشت. عنوان مقاله داخل بین آنها بود: «گونه ما حداقل 15 پسرعمو داشت. فقط ما میمانیم چرا؟" (Scientific American, ژانویه 2000). من قبلاً این را ارائه کرده ام و شما در واقع می توانید نسخه ای از جلد این مجله را در کتاب هشتم کریون در صفحه 369 بیابید.
اینجا بود - چیزی که هیچ کس هرگز به آن فکر نمی کند، اکنون آشکارا مورد سوال قرار می گیرد. مقاله داخل همان داستانی را که کریون به ما ارائه کرد را بیان کرد. به نظر می رسد که ما نیز مانند همه حیوانات دیگر، شروع خوبی در داشتن تنوع زیادی از نوع خود داشته ایم. کسانی بودند که با دم و بدون دم و غیره بودند. اما حدود 100000 سال پیش، اتفاقی افتاد (طبق گزارش مجله) و بقیه شروع به مردن کردند، و فقط همان چیزی که امروز داریم - من و شما - باقی ماند.
این یک "تلاقی همزمانی" است. به عبارت دیگر، بسیاری از چیزها به روش سه بعدی اصلی گرد هم آمده بودند که اکنون به من نشان می دهد که داستان Kryon دقیق تر از همیشه است. من واقعاً انتظار ندارم که علم جریان اصلی هرگز با داستان Pleiadian موافقت کند تا روزی که واقعاً از ما بازدید می شود و یک انسان قد بلند از یک کشتی خارج می شود و همان داستان را بازگو می کند. حتی در آن زمان، بسیاری آن را باور نمی کنند.
همزمانی ادامه مییابد، زیرا آنچه بعداً برای این کتاب نوشته شد به دلیل اتفاقی که برای من افتاد تقریباً آخرین بار نوشته شد - نوعی علامت نقطهگذاری در کل موضوع پلئیاد. زمانی که به کشفی دست یافتم، شگفت زده شدم، کشفی که احتمالاً برای بسیاری شناخته شده است، اما باید به روشی خاص به عنوان مدرک به من ارائه می شد، در مکانی مقدس، در وسط قاره استرالیا.
افشای حقایق بومی
من دوست دارم در صورت امکان از مکان های خاص زمین دیدن کنم. در روزهای اولیه کریون، من سه بار به استرالیا رفتم، اما واقعاً هیچگاه بیشتر از چند سایت در تقریباً هر یک از شهرهای خوب آنها ندیدم. حتی در نیوزلند، من واقعاً از آنچه در آنجا بود قدردانی نکردم - یکی از زیباترین عجایب منظره سیاره. تنها بعداً در سفرهایم بود که تصمیم گرفتم بمانم و برخی از مکان های باورنکردنی زمین را ببینم، بارها تنها، و بارها با برخی از تیم کریون. من در مورد شهرهایی که در آنها حضور دارم صحبت نمیکنم، بلکه سفرهای جانبی گسترده به مکانهای غیرمعمولی را که ممکن است در حین ارائه در مناطق بزرگتر شهری به آنها نزدیک باشم، صحبت میکنم.
وقتی برای پنجمین بار در مارس 2010 برای سفر به استرالیا برنامه ریزی کردم، می خواستم عجایب آیرز راک را در نهایت ببینم. این یک سنگ ماسه سنگی عظیم و مقدس است، یک سنگ نارنجی درخشان که درست در وسط قاره استرالیا (بخشی از قلمرو شمالی در مرکز استرالیا) از زمین بیرون زده است. اطراف این شکل کوهستانی همان سنگهای قرمز و خاک قرمز رنگی است که در سدونای آریزونا پیدا میکنید، و یکپارچهای با ارتفاع 1100 فوت یک تکه ماسهسنگ شیاردار شیاردار است که آن را به یک چیز عجیب زمینشناسی تبدیل میکند. با توجه به رنگ نارنجی باورنکردنی آن، رویای یک عکاس نیز هست و به خوبی مستند شده و در عکس ها در سراسر جهان ارائه شده است. همچنین یک مرکز پرانرژی، نوعی ناف استرالیا، در مکانی است که منابع خود را تقریباً صفر است. همه چیز باید از مناطق ساحلی وارد شود - همه چیز.
ویژگی های دیگر این بود که این یکی از داغ ترین مکان ها در حومه استرالیا است (اغلب تا 118 درجه فارنهایت)، پر از حشرات غول پیکر (برای من آنها غول پیکر بودند)، و مگس های بیشتری نسبت به آنچه که تا به حال در یک مکان دیده بودم. مورچه ها همه جا بودند، برخی از آنها بسیار بزرگ بودند، و بنابراین باید مراقب جایی که توقف می کنید باشید، زیرا آنها اغلب به سرعت سعی می کنند در ساق شلوار شما ساکن شوند. تپه های موریانه به وفور یافت شد و به ما گفتند که شترهای وحشی تک کوهانه ای در آن منطقه بیشتر از هر جای دنیا وجود دارد (یکی ندیدم). با این حال، با وجود تمام این ویژگی های آشکار، مکان بسیار محبوبی با اقامتگاه های خوب و تهویه مطبوع قوی است. مسیرها به وضوح مشخص شده اند، جاده ها خوب است، حمل و نقل رایگان در نظر گرفته شده است و کمک های خوبی برای گردشگران وجود دارد. یک استراحتگاه کامل آنجا بود، استخرهای شنا و همه چیز، و من فقط باید بروم. بنابراین به محض اینکه به من گفتند میتوانم یک توری برای کلاهم داشته باشم، بلیطهایم را آماده کردم (البته یک کلاه بیرونی شیک). عکس ها در وب سایت من هستند اگر می خواهید آنها را پیدا کنید.
دولت که این روزها بیشتر به عنوان شهر اولورو شناخته میشود، در اواخر دهه 80 کل منطقه را به مردم بومی پس داده بود و نوعی «بده و بگیر» بین بومیان و مدیران صنعت توریست وجود داشت. مقدس بودن صخره در بعضی جاها به طور کامل مورد احترام قرار می گرفت، اما در بعضی جاها نقض می شد. اولورو فرودگاه خود را با یک باند فرودگاه دارد که توسط آن خاک قرمز زیبا احاطه شده است. اکنون پروازهای مستقیم از سیدنی امکان پذیر بود، چیزی که فقط از سال 2009 در دسترس بود.
بسیاری از مکان های اطراف صخره آنقدر برای بزرگان مقدس است که به روی گردشگران بسته است و در مناطق خاصی امکان عکسبرداری وجود ندارد. هلیکوپتر سواری فقط برای تماشای کامل صخره در ساعات اولیه صبح مجاز است (به دلایل سبک)، و سپس در بعد از ظهر محدود می شود (نوعی سازش با مقدس بودن صخره در مقابل کسانی که می خواهند از آن عکس بگیرند). حتی قوانینی وجود دارد که خلبانان زن هلیکوپتر مجاز به پرواز بر فراز مناطق خاص نیستند (باز هم پیروی از خواست بزرگان قبایل بومی که مسئول منطقه هستند و در مورد نقش مردان و زنان در فرهنگ خود حساس هستند. ).
با این حال، در تمام این موارد، با ناراحتی بزرگان، گردشگران همچنان مجاز به بالا رفتن از این صخره مقدس هستند! بزرگان مسئول هستند و به دلایل خاص خود (احتمالاً برای جلوگیری از برنامه ریزی برای صعود) مسیر را در طول روز می بندند، اما کوهنوردان اصرار دارند. شاید با گذشت زمان، این وضعیت تغییر کند و کسانی که از کوه نوردی لذت می برند می توانند به جای آن از چیزی نزدیک به آن صعود کنند (سنگ های مشابه دیگری در چند مایلی آن وجود دارد).
بنابراین، مارس 2010 است و ما یک گروه التقاطی از "کریونیت ها" هستیم که برای شجاعت در برابر مگس ها و مورچه ها و خورشید داغ حضور داریم. من با چند هوادار استرالیایی کریون (یکی از آنها یک پارکبان باتجربه) و خورخه بیانچی (هماهنگ کننده آمریکای جنوبی من) در سفر بودم. پس از برخاستن از سیدنی، حدود سه ساعت بعد به هوای دیدنی فرود آمدیم! هوا گرم نبود و در واقع باران می بارید! (در آنجا به ندرت چنین اتفاقی می افتد.) پس بر خلاف همه چیز خوشایند و سبز بود (خدایا شکرت)!
با این حال، مگس ها هنوز آنجا بودند. (به نظر می رسد آنها هر روز کنوانسیون خود را دارند.)
یادم میآید که با گروه ما وارد محوطه ثبت نام هتل شدیم. یک هزارپا غول پیکر بدون مزاحمت در وسط سالن می خزید و به سمت آشپزخانه می رفت (احتمالاً برای گرفتن یک فنجان قهوه). به نظر میرسید هیچکس اهمیتی نمیدهد، و این اولین نشانهای بود که باگها پادشاه هستند و ما فقط از دامنه آنها بازدید میکنیم.
ده ها شب پره و ملخ در اطراف نشسته بودند و روی صندلی ها و میزهای مهمان مشرف به استخر نشسته بودند (آه). اگر آنها را جابجا کنید و خودتان از صندلی استفاده کنید، در نهایت روی پاهای شما خواهند بود. حدس میزنم از این نوع مکانها روی زمین زیاد باشد، اما سعی میکنم از آنها دور باشم. ستاره دوم در رتبه بندی هتل قرار است نشان دهنده محیطی بدون اشکال باشد که کسی به من گفته است. من نمی دانم ستاره اول چیست - احتمالاً آنها واقعاً یک ساختمان دارند.
اولین و عمیقترین سفر ما سفر به منطقه بومی، موزهها و فروشگاههای آنها و همچنین توری بود که توسط یکی از بزرگان قبیله آنانگو، مسئول مرکز فرهنگی برگزار شد. اسم بزرگتر سامی بود. سامی انگلیسی را میفهمید و صحبت میکرد (نوعی)، اما از یک مترجم جوان بومی استفاده میکرد و میخواست به زبان مادریاش در اطراف بخش خاصی از صخره گردش کند. او مملو از داستان های خانوادگی از نسب طولانی خود در این منطقه بود، حتی برخی از آنها مربوط به دهه 1800 بود. بسیاری از داستان ها نفس شما را بند می آورد - برخی شاد، برخی غم انگیز.
چیز خنده دار در مورد مگس ها. آیا گفتم مگس وجود دارد؟ آنها بی امان بودند. اگر توری نداشتی، میدانستند و هرچقدر هم که به آنها ضربه میزدی، برای تفریح بیشتر با اقوامشان برمیگشتند. این هفته "آزار یک کانالر" بود و آنها به سراغ من آمدند! اما سامی بزرگ اطرافش نبود! من تماشا کردم و آنها او را تنها گذاشتند. برو شکل! من همچنین دیدم که آنها رنجر استرالیایی ما را نادیده می گیرند! شاید آنها فقط می دانند که اگر یک توریست از خارج از کشور هستید، برای مگس بسیار سرگرم کننده تر است. فریاد زدن، فحش دادن، حرکات غول پیکر دست و دویدن به اطراف برای فرار از آنها در واقع باید آنها را جذب کند.
در حالی که همه آنها دور هم جمع میشدند، من موفق شدم یکی بخورم، اما متأسفانه، آن را در یک شام رسمی شبانه بیرون از خانه بود - سفرههای سفید، غذاهای لذیذ، افراد آراسته (آه). در حالی که داشتم آبم را مینوشیدم (با مگس لذیذ در آن)، بلافاصله آن را با ذوق و شوق «آن مگس/حشره غولپیکر زنده و تکاندهنده را از دهانم بیرون کن» بر روی سفره تف کردم. گاهی اوقات حتی کانال داران مشهور کارهای نامناسب انجام می دهند (آه مضاعف). منو سر جای خودم نگه میداره بلافاصله بلند شدم، روی صندلی ام سُر خوردم و در خاک افتادم (خاک بسیار قرمز با شلوار بسیار سفید). بسیاری از اعضای گروه من احساس کردند که این نقطه برجسته شب بود (آه سه گانه).
روز بعد، من تنها در حالی که تور پروازم در محل بود، در مرکز فرهنگی پرسه می زدم، تاریخ را می خواندم و از افسانه های مربوط به ایجاد صخره لذت می بردم، زمانی که مونیکا، پارکبان جوان استرالیایی ما، به من اشاره کرد که به یک گالری هنر. او چیزی را کشف کرده بود - چیزی که مرا غافلگیر کرد.
گالری مربوط به هنر بومی بود و همه در مورد یک موضوع بود. وارد شدم و به اطراف نگاه کردم. در ابتدا برایم جالب نبود تا اینکه شروع کردم به خواندن این نقاشی ها، همه آنها! این یک گالری کامل بود که به توضیح داستان خلقت بومیان و چگونگی رسیدن آنها به آنجا اختصاص داشت. در مقابل من نقاشی بعد از نقاشی بود که داستان هفت خواهر و نقشی که آنها در خلق انسان گرایی خود داشتند را نشان می داد. این نقاشی ها از این استعاره صحبت می کردند که چگونه آنها با قبیله بودند، سپس چگونه آنها را تعقیب کردند و "به آسمان ها گریختند". نزدیک بود بیفتم. لحظهای نشستم و همه چیز را در خود گرفتم، زیرا هر نقاشی در گالری هفت نماد اسطورهای و همان داستان خلقت را نشان میداد که ماکوا در اقیانوس آرام شمالی برای من تعریف کرده بود.
من با کارمند مغازه، یکی از اعضای قبیله جوان صحبت کردم، او تمام داستان قبیله را همانطور که می دانست برای من تعریف کرد. در واقع، آن Pleiadians بودند. او همچنین به من گفت که کتابی خوانده است که گزارش میدهد همین داستان برای یونانیها، آفریقاییها و حتی برخی در شمال اروپا وجود دارد. با بزرگ شدن شبح سال 2012، ما اکنون حتی متوجه می شویم که مایاها نیز همین داستان را داشتند! هفت معبد اصلی تیکال نشان دهنده انرژی هفت خواهر است. اینجا من در وسط استرالیا بودم، در یک مرکز فرهنگی به احترام قبایل بومیان که ده ها هزار سال در آنجا بودند (سوابق آنها) و در مورد خلقت پلئیاد برای کل بشریت به من می گفت.
نام هایی از بزرگان اصلی این قبیله وجود دارد که به قدری مقدس است که نمی توان آنها را با صدای بلند ذکر کرد و حتی برای افراد قبیله نیز شناخته شده نیست. آیا اینها می توانند معلمان اصلی پلیدایی باشند؟ این حدس من است و شاید حتی من آنچه را که در اولورو اتفاق افتاد عاشقانه می کنم. اما در میان بسیاری از بومیان تصدیق می شود که اولورو آغاز تمدن بومی قاره آنها قبل از نقل مکان و کاوش در بقیه قاره است.
چه شانسی برای این وجود دارد که بسیاری از بومیان از سراسر زمین داستان مشابهی داشته باشند؟ آنها هرگز ملاقات نکرده بودند، هیچ راهی برای برقراری ارتباط نداشتند، با این حال اسطوره های مشابهی در مورد منظومه ستاره ای هفت خواهر و چگونگی شروع خلقت داشتند. همه چیز با انسان های باهوش آغاز شده بود که کاملاً رشد یافته و هوشیار بودند، نه انسان های غارنشین یا وحشی. تمام داستانهای خلقت به همین شکل است، حتی داستان در باغ عدن. با انسان هایی شروع می شود که آگاه نیستند و سپس آگاه می شوند.
چند روز بعد، کریون یک کانال بسیار عمیق برای جمعیت نیوزلند در اوکلند ارائه کرد. او از هفت خواهر آفرینش و چگونگی ایجاد لموریا در هاوایی برای تبدیل شدن به قدیمی ترین، طولانی ترین و هماهنگ ترین تمدن منفرد روی این سیاره صحبت کرد. او از جدولهای زمانی ظالمانهای صحبت کرد که هیچ مدرکی در علم ندارند، اما در نهایت آشکار میشوند. او به ما گفت که وقتی آب ها شروع به بالا آمدن کردند (زمانی که یخ ها شروع به آب شدن کردند) بسیاری از لموریان هاوایی دریانورد شدند و جریان ها را مستقیماً به (حدس زدید) نیوزلند دنبال کردند.
او اشاره کرد که اگرچه استرالیا و بومیان بسیار نزدیکتر بودند، اما این جریانها از دسترسی آسان به نیوزیلند پشتیبانی نمیکردند، بنابراین لموریان هاوایی کسانی بودند که بومی آن کشور اقیانوس آرام جنوبی شدند و به مائوری نیوزیلند تبدیل شدند.
او در ادامه این واقعیت را توصیف کرد که بومیان نیوزلند پلینزیاند و نه بومی، و اگرچه استرالیا بیش از 700 زبان قبیلهای در طول زمان توسعه داده است، آن قبایل مائوری در نیوزیلند تقریباً به این درجه انتشار پیدا نکردهاند. روزی که این ملت به دلیل خرد و طبیعت هماهنگ مردم بومی خود شناخته می شود. همچنین می دانیم که زبان آنها به زبان هاوایی بسیار نزدیک است!
برای کسانی که باطنی هستند شروع به معنا می کند. با این حال، برای آن دسته از دانشگاهیان که این را می بینند، این امر تصادفی است و بخشی از «آنچه تمدن های باستانی در طول زمان با ستارگان و صورت های فلکی تمایل داشتند انجام دهند». من منطق این موضوع را کاملاً درک می کنم و دانشمندانی را که می خواهند از چنین پیش فرض وحشی جدا بمانند تجلیل می کنم.
با این حال، برای من، در اینجا چیزی وجود دارد که حتی علم در آینده کشف کند. بیشتر دانشمندان به شما خواهند گفت که تصادفات زیاد در نهایت نیاز به بررسی دارد.
برای قرار دادن یک علامت تعجب در مورد همه اینها، از یک شرکت کننده در سمینار در پایان کانالینگ به سراغم آمد. به نظر می رسید که او بخشی از مائوری است، اما دانستن آن سخت بود. خانوادههای زیادی وجود دارند که با اصل و نسب مائوری ادغام شدهاند، و این در نیوزلند بسیار رایج است. او من را کناری گرفت و اطلاعاتی به من داد که نشان میدهد، در واقع، مائوریها داستان خلقت بسیار مشابهی داشتند، اگرچه به نام والدینی که به هم پیوسته بودند، آسمان مادر/پدر و شش فرزندشان.
نام آنها برای Pleiadian ها بسیار شبیه به نام هاوایی Makali'i است. مال آنها Matariki است و جشن برداشت سال نو را در اطراف خود ایجاد کرده اند که تا به امروز وجود دارد. در اینجا ما سناریوهای بسیار مشابهی مانند هاوایی ها و بومیان و مایاها را می بینیم - داستان خلقت هفت خواهر. من تعجب نکردم، اما من احساس اعتبار کردم، انگار که کریون به من میگوید، «اینجا دوباره برای توست که شخصاً، درست همان جایی که اتفاق افتاد، بشنوی.»
بنابراین در آموزش لایههای مختلف (انرژیهای) DNA، لایههای «لموری» را خواهید دید. آنگاه شما پیشزمینهای را خواهید دانست که چرا آنها آنجا هستند، زیرا اینها همانهایی هستند که توسط آن برادران و خواهران منظومه ستارهای دیگر که برای ما در هر دو نیمکره آسمانمان قابل مشاهده است، بهویژه برای دودمان روحانی ما قرار داده شدهاند.
این کار به عمد، مناسب و با تایید کامل همه انجام شد. ما کسانی هستیم که از ابتدا این زمین را برنامه ریزی کرده ایم و ممکن است در واقع بخشی از "زمین" دیگری مانند زمین ما مدت ها پیش در یک منظومه ستاره ای به نام هفت خواهر بوده باشیم.
لی کارول
برچسب ها: بشر اولیه ، الهه زمین در حال ظهور ، هاوایی ، لموریا ، کائوآی ، کتاب کریون 12 ، لموریا ، پلیدین ، کهکشان پلیدین ، Pleadians
- دوشنبه ۱۵ مردادDrake Bay, Costa Rica۱۵ مرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۰۰ – ۲۱ مرداد ۱۴۰۳، ۱۳:۲۰Drake Bay, Costa Rica
- سهشنبه ۲۹ خردادIreland & Scotland۲۹ خرداد ۱۴۰۳، ۷:۰۰ – ۰۹ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۰۰Ireland & Scotland۲۹ خرداد ۱۴۰۳، ۷:۰۰ – ۰۹ تیر ۱۴۰۳، ۱۲:۰۰Ireland & ScotlandJoin us for an 11-night, 12-day Celtic Goddess Tour taking place during the Summer Solstice from June 18-29th 2024. We will enjoy 5 nights in Ireland and 6 nights in Scotland on the Isle of Mull with a day trip to the sacred Isle of Iona and Staffa.
- جمعه ۱۰ شهریورشهرستان باث۱۰ شهریور ۱۴۰۲، ۱۶:۰۰ (−۴ گرینویچ) – ۱۳ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۰۰ (−۴ گرینویچ)شهرستان باث, شهرستان باث، ویرجینیا، ایالات متحده آمریکا
- پنجشنبه ۱۱ خردادWatoga State Park۱۱ خرداد ۱۴۰۲، ۱۶:۰۰ (−۴ گرینویچ) – ۱۴ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۳۰ (−۴ گرینویچ)Watoga State Park, ویرجینیای غربی، ایالات متحده آمریکا
- سهشنبه ۰۳ آبانOaxaca City, Mexico۰۳ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۰۰ (−۴ گرینویچ) – ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۱۴:۰۰ (−۴ گرینویچ)Oaxaca City, Mexico۰۳ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۰۰ (−۴ گرینویچ) – ۱۲ آبان ۱۴۰۱، ۱۴:۰۰ (−۴ گرینویچ)Oaxaca City, Mexicoجادو را در Oaxaca، مکزیک پیدا کنید! این یک تور گروهی به مرکز فرهنگی مکزیک است. برای مراسم از مکانهای مقدسی مانند تپه جگوار دیدن میکنیم، آبشار سنگزده Hierve El Agua را میبینیم، در کلاس آشپزی شرکت میکنیم و به جشن Dia de los Muertas در شهر Oaxaca خواهیم پیوست.
- جمعه ۲۱ مردادچشمه های آب گرم۲۱ مرداد ۱۴۰۱، ۱۶:۰۰ (−۴ گرینویچ) – ۲۳ مرداد ۱۴۰۱، ۱۳:۰۰ (−۴ گرینویچ)چشمه های آب گرم, هات اسپرینگز، VA 24445، ایالات متحده آمریکا
- جمعه ۲۷ خردادشهرستان باث۲۷ خرداد ۱۴۰۱، ۱۰:۰۰ (−۴ گرینویچ) – ۲۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۷:۰۰ (−۴ گرینویچ)شهرستان باث, شهرستان باث، ویرجینیا، ایالات متحده آمریکا
- جمعه ۳۰ اردیبهشتشهرستان باث۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۰۰ (−۴ گرینویچ) – ۰۱ خرداد ۱۴۰۱، ۱۸:۰۰ (−۴ گرینویچ)شهرستان باث, شهرستان باث، ویرجینیا، ایالات متحده آمریکا
- شنبه ۰۲ مردادفرفیلد۰۲ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۳۰ (−۴ گرینویچ) – ۰۳ مرداد ۱۴۰۰، ۱۷:۰۰ (−۴ گرینویچ)فرفیلد, Fairfield, VA 24435, USA